من عاشق ترین آفتابگردان مزرعه عشق بودم
که نیازم به آفتاب نگاهت بود
به هر سو که می چرخیدی
آرام آرام می چرخیدم
و با هر چرخشم با صبوری افکارت را می دزدیدم
از خود می مردم و در قلب تو
که به فراخنای هستی است
ذره ذره جای می گرفتم
و در زیر پلکهای مهربانت تصویر زیبایی و معصومیتم را
تا ابد حک می کردم
و من عاشق ترین ... بی پرواترین ... تنهاترین
آفتابگردان مزرعه عشق بودم
که یک نگاهت را به عالمی نفروختم !
:: بازدید از این مطلب : 697
|
امتیاز مطلب : 182
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50